این شروع قصه ی ماست.......


دختر تنها

سکوت در شبهای تنهای.....و دل تنگی در دیاره غربت.....خدایا گناهم چیست؟؟؟

هنوز نمی دانم ،که چیست؛ راز این روز های تاریک  و این شب های سرد.

نمی دانم در انتظار کدامین یلدا نشسته ام.

به انتظار کدامین زمستان ، امروز به سان پاییزانم.

نمی دانم به کدامین راز شب چشم بر آسمان دوخته ام.

انتظار به کدامین باد نوشته دارم.

و چیست این جنون ناباوری......

نمیدانم....

نه هنوز نمیدانم که سردی ، راز این شب ها نیست ..

و این سرمای دنیای ناباوری هاست....

این جنون ناباوری است....

اری ... این جنون ناباوری است... و من گویی مجنونم...

  مجنون باور های دنیا....

و.... یه دنیا دل گرفتگی

یه تقدیر گمشده و

یه آسمون، فاصلــــــه ها

کجای قصه رو دیدی،

این شروع قصه ی ماست.......



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 23 دی 1388برچسب:,ساعت 6:21 AM توسط |||GHAZALEH|||| |


Power By: LoxBlog.Com